روزهای اولی که یک بوتیک مدِ تازهکار به من مراجعه کرد، هنوز خاطرم هست. صاحبش میگفت «ما همهچی داریم، جز فروش!» محصولاتشان واقعاً خوب بود، اما عکسها… انگار فقط برای اینکه یک چیزی روی سایت باشد گرفته شده بودند. تصمیم گرفتیم یک بار جدی سراغ عکسها برویم. نور را درست کردیم، زاویهها را عوض کردیم، کمی شخصیت به هر محصول دادیم. چند هفته بعد زنگ زد و با هیجان گفت «نمیدونی چی شده! فروش دو برابر شده!»
برای من همیشه این تجربه یادآور یک چیز بوده: عکس محصول، فقط یک عکس نیست؛ اولین گفتوگوی شما با مشتری است.

نورپردازی که بیشترین کار را بیصدا انجام میدهد
بارها دیدهام عکسهایی که فقط بهخاطر نور بد، نصف جذابیت محصول را نابود کردهاند. یکبار برای یک برند کیف چرمی، فقط نور را عوض کردیم—به جای نور تند، یک نور پخش و نرم گذاشتیم و یک رفلکتور هم مقابلش قرار دادیم. با اینکه هیچچیز دیگری تغییر نکرده بود، جزئیات دوخت و بافت چرم جان گرفت. مشتری میگفت «انگار تازه محصولم را شناختم.»

پسزمینه ساده، اما نجاتدهنده
به تجربه فهمیدهام که هیچچیز مثل یک پسزمینه ساده نمیتواند توجه مشتری را دقیقاً جایی ببرد که باید باشد. یکبار برای یک فروشگاه لباس، پسزمینههای رنگی و شلوغ را کنار گذاشتیم و فقط از خاکستری روشن استفاده کردیم. نتیجهاش این شد که رنگ واقعی لباسها بالاخره به چشم آمد. همهچیز تمیزتر، حرفهایتر و قابلاعتمادتر دیده شد.

بافت؛ همان چیزی که مشتری نمیتواند لمس کند
بیشتر مشاغل آنلاین فراموش میکنند که مشتری دستش به محصول نمیرسد. آنجا است که عکس باید کار دست را انجام بدهد. یک بار برای یک برند پوشاک پاییزی، کلوزآپ از بافت لباسها گرفتیم؛ تا قبلش کسی نمیفهمید این پارچه چقدر نرم و باکیفیت است، اما بعد از آن عکسها، پیامهایی میآمد که «احساس میکنم میتونم گرماش رو حس کنم.»

زاویههایی که محصول را واقعیتر نشان میدهند
خیلی وقتها فقط کافیست زاویه را عوض کنید تا محصول تبدیل به یک چیز دیگر شود. مثلاً یک کفش ورزشی داشتیم که از روبهرو خیلی معمولی دیده میشد. از بالا، از کنار، و یک زاویه ۴۵ درجه گرفتیم، ناگهان طراحیاش خودش را نشان داد. تجربهام میگوید هر محصول حداقل سه تا چهار زاویه لازم دارد تا خودش را کامل معرفی کند.

سایهای که باید باشد، اما آزاردهنده نباشد
سایهها اگر درست ایجاد شوند، عکس را زنده میکنند. بارها پیش آمده که یک سایه تند، تمام حس واقعی بودن عکس را گرفته. معمولاً با یک تغییر کوچک در جهت نور، سایهها تبدیل به جزئیاتی دلپذیر میشوند. یکبار برای عکاسی ظروف سرامیکی فقط سایه را ملایم کردیم و عکسها ناگهان طبیعی شدند؛ انگار ظرفها روی میز مشتری قرار گرفتهاند.

رنگی که باید واقعیت باشد، نه نسخه بهترش
شاید عجیب باشد، اما یکی از رایجترین علتهای مرجوعی سفارشها همین تفاوت رنگ است. برای همین همیشه اصرار دارم که رنگ محصول تا جای ممکن واقعی باشد. یک تجربه بد با یک لباس قرمز یادم نمیرود؛ آنقدر ادیتکار قبلی اشباع رنگ را بالا برده بود که مشتریها از اینکه رنگ واقعی با صفحه موبایلشان فرق داشت، کلافه شده بودند. از آن به بعد، همیشه اول مانیتور را کالیبره میکنم، بعد سراغ ادیت میروم.

سبک یکپارچه؛ چیزی که برند را برند میکند
یکی از اشتباهاتی که زیاد میبینم این است که هر محصول با یک سبک متفاوت عکاسی میشود. این کار بهشدت اعتبار برند را کم میکند. یکبار تمام عکسهای یک فروشگاه را با یک سبک واحد—نور نرم، پسزمینه ساده، زاویه ثابت—دوباره گرفتیم. بعد از انتشار، صاحب فروشگاه گفت: «انگار فروشگاه ما یک شخصیت پیدا کرد.» و دقیقاً همین است؛ یکپارچگی شما را قابل اعتماد میکند.

ادیت استاندارد؛ مرحلهای که عکس را کامل میکند
ادیت خوب یعنی همانجایی که عکس خام تبدیل به یک عکس قابلفروش میشود. اما اگر بیش از حد ادیت کنید، محصول شبیه خودش نمیماند. معمولاً کنتراست، نور، شارپنس و اصلاح رنگ چهار چیزی هستند که پای ثابت کارماند. یکبار برای عکاسی زیورآلات، فقط با ادیت دقیق، انعکاس اضافه را حذف کردیم و رنگ طلا را واقعیتر نشان دادیم؛ بهطرزی عجیبی همان عکسها پرفروشترین محصولات شدند.

اینها چیزهایی هستند که بارها و بارها در پروژههای مختلف دیدهام. هر بار که فروش یک کسبوکار آنلاین فقط با بهتر شدن عکسهایش جهش پیدا کرده، برایم ثابت شده که عکاسی محصول فقط یک کار هنری نیست؛ یک ابزار قدرتمند برای اعتمادسازی و فروش است. اگر شما هم در فضای دیجیتال فعال هستید، این هشت تجربه میتواند نقطه شروعی برای ساختن تصویری جذابتر، واقعیتر و اثرگذارتر از برندتان باشد.






